نگار نگار ، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

نگار اردیبهشتی

سالروز رویش نهال زندگی

چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز رویش مهربونی! وچه زیباتر... روز رویش شکوفه ای نو!    دیروز همزمان با جشن رویش سومین سالروز  رویش نهال زندگی مشترکمون بود و امروز دهمین ماهیه که  این نهال زیبای مهرورزی،با یه شکوفه ی بهاری و پرطراوت ،زیباتر شده و خدای مهربون نفسی بهاری توی زندگی به من و همسر مهربون و عزیزم بخشیده. خدایا .... هزاران بار شکر و سپاس به خاطر تمام داده هات که نعمته و نداده هات که حکمته،خدایا زبون من  خیلی کوچیکتر از اون که بتونم به شکرانه تمام نعمتهای زی...
23 اسفند 1391

دلنوشته ای برای دختر عموی مهربونم و محمد مهدی عزیزش

    گاه وسعت اندوه آدمي ، صلابت كوهها و استواري درختان و بي كرانه بودن دريا را به قامت هزار دريغ و آه به تصوير مي كشد؛  غم از دست دادن جوان ،  باري است ، كه تحملش ، صبری مي طلبد ایوب وار.. قرار بود توی این وبلاگ خاطرات شیرین کودکی ثبت بشه ولی خواستم سنت شکنی بکنم و یه واقعه تلخ رو هم ثبت کنم ،اون هم کوچ ناگهانی دختر عموی عزیزم و کوچولوی تو راهیش به همراه محمد مهدی 6 ساله اش که متاسفانه دقیقا روز سفر ما طی حادثه ای از پیش ما و دوستاشون رفتن و ستاره آسمون شدن البته ما  بعد از اینکه از سفر برگشتیم از این موضوع با خبر شدیم .واقعا خبر دردناکی بود و کلی همه ما رو غمگین و ناراحت کرد . امیدوارم خداوند به تم...
12 اسفند 1391

اولین مسافرت با مامان و بابا

 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) دختر نازنینم ؛هر سال من و بابا اسفند ماه چند روز قبل از سالگرد ازدواج برا زیارت حرم مطهر علی ابن موسی الرضا(ع) و خرید نوروز یه سفر دو روزه به مشهد میرفتیم که امسال خدا رو شکر دوباره قسمت شد برا زیارت بریم مشهد البته سفر امسال یه لطف وصف ناپذیر دیگه داشت و اون وجود نگار عزیزم همراه مامان و بابا بود که این سفر رو برامون شیرین تر از هر سال کرد  و به این ترتیب خانواده کوچیک و سه نفره ما روز 7 اسفند رفتیم مشهد و نگار و مامان و باباجون علاوه بر زیارت  امام هشتم  (ع) کلی توی بازار مشهد دور زدیم و یه عالمه لباس خوشگل و ناز برا اولین نوروز و سال نو عسلم خرید کردیم . فقط شانس ما یه مقدار هوا...
12 اسفند 1391

ثبت اولین مطلب برای دختر گلمون نگار جون

  سلام  عزیز دلم ،دختر مهربونم نگار جان این اولین مطلبیه که توی وبلاگ شما میذارم.امروز نهمین ماهگرد تولدت و من اینو به فال نیک میگیرم که همزمان با این روز دارم کاری جدید برات انجام میدم و امیدوارم وبلاگت رو تا روزی که خودت بتونی این وبلاگ رو اداره کنی بروز و فعال نگه دارم.
28 بهمن 1391

توانایی های نگار جون در پایان 9 ماهگی

            شکوفه بهاری ما دیگه یه پا خانوم شده واسه خودش .دخترم حالا به کمک وسایلی مثل مبل،پشتی،دستگیره کشو و...بلند میشه و یکی دو قدم هم برمیداره.بهضی وقتها هم شیطونی میکنه و وقتی میذاریمش روی مبل  تموم تلاشش رو میکنه تا از روی یه مبل بره روی مبل بغلی قناری خوش خوان مامان و بابا  دامنه لغاتش و رسونده به 4 کلمه "مامان" -  "بابا"-   "دد"-   "آب"  قربون  بلبل زبونیات بشم مامان جان.  دختر خوب و ناناز من هر وسیله ای گیرش میاد (مخصوصا گوشی موبایل و کنترل تلویزیون که شباهت زیادی به شکل گوشی داره) میذاره کنار گوشش و به اصطلاح تلفنی صحبت م...
25 بهمن 1391