جیگر خاله ،حدیث جون حسابی بزرگ شده
سالروز رویش نهال زندگی
چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز رویش مهربونی! وچه زیباتر... روز رویش شکوفه ای نو! دیروز همزمان با جشن رویش سومین سالروز رویش نهال زندگی مشترکمون بود و امروز دهمین ماهیه که این نهال زیبای مهرورزی،با یه شکوفه ی بهاری و پرطراوت ،زیباتر شده و خدای مهربون نفسی بهاری توی زندگی به من و همسر مهربون و عزیزم بخشیده. خدایا .... هزاران بار شکر و سپاس به خاطر تمام داده هات که نعمته و نداده هات که حکمته،خدایا زبون من خیلی کوچیکتر از اون که بتونم به شکرانه تمام نعمتهای زی...
نویسنده :
باران
13:53
دلنوشته ای برای دختر عموی مهربونم و محمد مهدی عزیزش
گاه وسعت اندوه آدمي ، صلابت كوهها و استواري درختان و بي كرانه بودن دريا را به قامت هزار دريغ و آه به تصوير مي كشد؛ غم از دست دادن جوان ، باري است ، كه تحملش ، صبری مي طلبد ایوب وار.. قرار بود توی این وبلاگ خاطرات شیرین کودکی ثبت بشه ولی خواستم سنت شکنی بکنم و یه واقعه تلخ رو هم ثبت کنم ،اون هم کوچ ناگهانی دختر عموی عزیزم و کوچولوی تو راهیش به همراه محمد مهدی 6 ساله اش که متاسفانه دقیقا روز سفر ما طی حادثه ای از پیش ما و دوستاشون رفتن و ستاره آسمون شدن البته ما بعد از اینکه از سفر برگشتیم از این موضوع با خبر شدیم .واقعا خبر دردناکی بود و کلی همه ما رو غمگین و ناراحت کرد . امیدوارم خداوند به تم...
نویسنده :
باران
12:36
اولین مسافرت با مامان و بابا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) دختر نازنینم ؛هر سال من و بابا اسفند ماه چند روز قبل از سالگرد ازدواج برا زیارت حرم مطهر علی ابن موسی الرضا(ع) و خرید نوروز یه سفر دو روزه به مشهد میرفتیم که امسال خدا رو شکر دوباره قسمت شد برا زیارت بریم مشهد البته سفر امسال یه لطف وصف ناپذیر دیگه داشت و اون وجود نگار عزیزم همراه مامان و بابا بود که این سفر رو برامون شیرین تر از هر سال کرد و به این ترتیب خانواده کوچیک و سه نفره ما روز 7 اسفند رفتیم مشهد و نگار و مامان و باباجون علاوه بر زیارت امام هشتم (ع) کلی توی بازار مشهد دور زدیم و یه عالمه لباس خوشگل و ناز برا اولین نوروز و سال نو عسلم خرید کردیم . فقط شانس ما یه مقدار هوا...
نویسنده :
باران
11:48
ثبت اولین مطلب برای دختر گلمون نگار جون
سلام عزیز دلم ،دختر مهربونم نگار جان این اولین مطلبیه که توی وبلاگ شما میذارم.امروز نهمین ماهگرد تولدت و من اینو به فال نیک میگیرم که همزمان با این روز دارم کاری جدید برات انجام میدم و امیدوارم وبلاگت رو تا روزی که خودت بتونی این وبلاگ رو اداره کنی بروز و فعال نگه دارم.
نویسنده :
باران
11:57
توانایی های نگار جون در پایان 9 ماهگی
شکوفه بهاری ما دیگه یه پا خانوم شده واسه خودش .دخترم حالا به کمک وسایلی مثل مبل،پشتی،دستگیره کشو و...بلند میشه و یکی دو قدم هم برمیداره.بهضی وقتها هم شیطونی میکنه و وقتی میذاریمش روی مبل تموم تلاشش رو میکنه تا از روی یه مبل بره روی مبل بغلی قناری خوش خوان مامان و بابا دامنه لغاتش و رسونده به 4 کلمه "مامان" - "بابا"- "دد"- "آب" قربون بلبل زبونیات بشم مامان جان. دختر خوب و ناناز من هر وسیله ای گیرش میاد (مخصوصا گوشی موبایل و کنترل تلویزیون که شباهت زیادی به شکل گوشی داره) میذاره کنار گوشش و به اصطلاح تلفنی صحبت م...
نویسنده :
باران
11:44