نگار نگار ، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

نگار اردیبهشتی

شيرين كاريهاي دخمل مامان

1392/10/11 9:12
نویسنده : باران
173 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم ،الهي قربونت شم ماشاءا... ديگه بزرگ شدي و رفتارهايي كه داري و با كارهايي كه انجام ميدي لحظه لحظه رشد فكري و شخصيتيت رو حس ميكنم...

چند شب پيش وقتي از خونه مامان شهربانو برميگشتيم ،طبق هميشه شما بغلم روي صندلي جلو نشسته بودي (آخه هيچ موقع دلم نيومد كه شما رو روي صندلي كودك بذارم) يه دفعه ديدم مدام تكرار ميكني:پشت،پشت.....و مدام سعي ميكني برگردي متوجه شدم ميخواي روي صندلي عقب بشيني ،ازت سوال كردم ميخواي بري پشت ،گفتي "ب يه"يعني "بله" به خاطر اصراري كه داشتي مجبور شدم بذارمت عقب،وقتي رفتي پشت كلي خوشحال بودي انگار دنيا رو بهت داده بودن آخه ديگه آزاد شده بودي و مدام روي صندلي ورجه وورجه ميكردي گاها بلند ميشدي و از شيشه عقب ،بيرون رو تماشا ميكردي ،من و بابا هم متعجب بوديم و من مدام به اين فكر ميكردم كه چرا تا حالا اين فرصت رو بهت نداده بوديم و هميشه مجبور بودي بغل من بشيني و اذيت باشي(شايد خيلي از افراد بچه ها شون رو از سن پايين تر تنهاي روي صندلي پشت بنشونن ولي من يكي دلم نميومد تا اينكه خودت يه ما يادآوري كردي)

يه چيز ديگه هم گلم ياد گرفته و اون هم نام فاميلي  شه، و وقتي ازت سوال ميشه سريع و خيلي قشنگ نام فاميليت رو ادا ميكني .

يه چند تا شعر هم با من همراهي ميكني و ميخوني شعر هايي مثل عمو زنجير باف و يه توپ دارم قلقليه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

رها.ح
15 دی 92 13:14
ای جوووووونم ماشالله به این دخمل ناز و دوس داشتنی و باهوش حتما از طرف من ببوسش سلام :رها جوووووووووون مرسي از لطفت اتفاقا امروز بهت سر زدم و مثل هميشه از خوندن نوشته هاي دلنشينت كلي لذت بردم