نگار نگار ، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

نگار اردیبهشتی

دندون جدید

عزیزم تموم دنیامی، نمیدونی چقدر دوستت دارم. نفسم ،عمرم،بهارم دیگه  دندون سومت هم به سلامتی داره در میاد.الهی فدای اون دو دندون ریزو مرواریدیت بشه مامان که تا میگم نگارم کو دندونت ، فوری میخندی و دندونای قشنگتو به مامانی نشون میدی، الان چند روزه یه دندون جدید از بالا نیش زده که میشه سومین دندون خرگوش کوچولوی من. عسل مامان و بابا ، قول بده همیشه مواظب دندونای ناز و سفیدت باشی . امیدوارم در تمام لحظات زندگی گل لبخند رو لبات باشه و دندونای سفیدت لبخندتو دلنشین تر کنه.   قربون خدای مهههههههربون بشم که هر روز، وجود هدیه زندگیمون رو شیرین تر میکنه
8 بهمن 1391

نگار مامان وبابا توی این روزها

راستی دخترعزیزم تازگی ها وقتی بهت می گم قشنگ بشین ازت عکس بگیرم خیلی قشنگ ژست میگیری و خودت رو اصطلاحا یه جورایی جمع و جور میکنی و ساکت و آروم  میشینی ویه لبخند خوشگل روی لبای نازت می ندازی تا مامان ازت عکس بگیره و وقتی عکستو بهت نشون می دم کلی خوشحال میشی و می خندی و سریع گوشی یا دوربین رو از دستم   می گیری و یه نگاه به عکست میندازی و می خندی الهی فدای ژست گرفتنا و خنده هات بشم عزییییییییییییییییییییییییییییییییزم دختر قشنگ من تازگیا خیلی خیییییییییییییییییییلی دوست داشتنی شدی و یاد گرفتی وقتی کسی بهت سلام میکنه دستت کوچولوت رو دراز کنی و  دست بدی  و وقتی بغلت می کنیم  بلافاصله با...
1 بهمن 1391

بسته خوراکی و فرصت طلایی برا نمکدون مامان

دیروز بعد از ظهر که از سرکار اومدم خونه کمی خواستم استراحت کنم  تازه چشام روی هم رفته بود که یک دفعه با صدای مادرجون از خواب بیدار شدم و دیدم به به ب  ب به به دخمل قشنگ من از خواب مامان  و دایی امیر استفاده کرده و فرصت رو غنیمت دونسته و یک بسته پفکی که دایی امیر موقع تماشای فوتبال کنارش گذاشته بوده رو برداشته و اونقدر با دو دندون کوچیکش با بسته خوراکی ور رفته  که  بسته پفک باز شده  و نمکدون مامان تموم بسته رو خالی کرده  روی زمین و مشغول خوردن شده  که مادر جون از راه رسیده و باقی ماجرا.....
1 بهمن 1391

گم شدن گوشواره

****هفته گذشته وقتی از اداره به خونه مادرجون اومدم همانطور که عروسک مامان مشغول بازی بود متوجه شدم یک لنگه گوشواره ش نیست ،  کلی اون روز و تا شب همگی دنبال لنگه گوشواره دختر م  گشتیم و تموم خونه مادر جون و زیرو رو کردیم  ولی اثری از گوشواره  نبود که نبود،ما همه نگران بودیم که نکنه فرشته کوچولوی مامان و بابا لنگه گوشواره ش رو خورده باشه،آخه دختر عزیزم هر چی دستش  بیاد  میذاره توی دهنش .اون شب همه بمخصوصا مادرجون خیلی ناراحت و  نگران بود تا اینکه صبح زود که مادر جون رفته بود حیاط خبرگوشواره وروجکککککککککک مامان و کنار باغچه پیدا میکنه وقتی خبر و شنیدیم خیالمون راحت شد که خانوم خا...
1 بهمن 1391

بدون عنوان

دختر گلم نمیدونی تا چه اندازه برامون شیرین و دوست داشتنی هستی ،بابا که عاشقته و با تمام خستگی همیشه حداکثر وقتش برا شما میذاره،اونقدر عزیز و تودل برویی که هر چقدر هم خدای مهربون به خاطر وجودت شکر کنیم بازم کمه. هر چند که مامان و بابا مجبورن بیشتر ساعت از روز خارج از خونه سر کار باشن ولی حتی لحظه ای از خاطرمون خارج نمی شی و توی این فاصله مادرجون پیشت و ازت مراقبت میکنه،شما هم مادرجونت روخیلی دوست داری عزیز دلم هر بار که از اداره میام خونه به قدری خوشحال میشی که فرصت نمیدی حتی لباسم عوض کنم و با شور و اشتیاق خاصی میای بغلم ... نور دلم از وقتی مامان برگشته سر کار بقدری کارهاش زیاد شده که گاهی دیگه از خستگی کلافه میشه اما با دیدن...
24 دی 1391

اولینها برای نگار

اولین مهمونی ،خونه محدثه جون در دهمین روز تولد27 اردیبهشت91 اولین جشن ،مراسم جشن عرفان جون در 9 تیر91 اولین خرید همراه مامان و بابا در روز 14 تیر 91 اولین کلمه ای که گفتی،"ماما" اولین دندونی که در آوردی 26 آبان 91 اولین باری که چهاردست و پا رفتی 16 آذر 91 ...
17 دی 1391