نگار نگار ، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

نگار اردیبهشتی

يه روز جمعه

1392/9/13 13:11
نویسنده : باران
267 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه گذشته من و نگار توي خونه تنها بوديم

نگارم ساعت 10 از خواب بيدار شده و داره صبحانه ش رو نوش جون ميكنه

نووووووووووووووووووووووووش جوووووووووووووووووووووووون عزيزم{#emotions_dlg.e38}

بعدش خاله جون (سمانه) زنگ زد و ما رو برا نهار دعوت كرد و قرار شد بريم خونه مادر جون

داشتم كارامو انجام ميدادم كه آماده شيم بريم اونجا ،عمه جون پيام داد و ما رو دعوت كرد خونه شون ،

منم ازش خواستم كه اونا بيان پيش ما،بالاخره عمه رو راضي كردم بياد و قرار شد بعد نهار بيان،وقتي اومدن نگار هم خوشحال  شده بود  اما دوست نداشت عروسكي كه خاله جونش خريده بود رو به مريم جون بده ،بنابراين برا اينكه دست دختر عمه بهش نرسه رفت و روي ميز نشست،غافل از اينكه مريم هم ديگه بزرگ شده و ميتونه بره بالا{#emotions_dlg.e19}

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه جون
24 آذر 92 9:41
سلاااااااااااااااااااااااام.آفرین دختر خوب که به این مودبی نشستی و صبحونه تو نوش جان می کنی .نوش جان گوارای وجودت نازنینم. در رابطه با دوست قشنبگم که دختر عمه قشنگ و نازی داری مثل خودت عزیزم مشخصه خیلی همدیگر رو دوست دارید .خدا حافظ و نگهدار شما باشه.بوس بووووووووووووووووووس