دلنوشته ای برای دختر عموی مهربونم و محمد مهدی عزیزش
گاه وسعت اندوه آدمي ، صلابت كوهها و استواري درختان و بي كرانه بودن دريا را به قامت
هزار دريغ و آه به تصوير مي كشد؛
غم از دست دادن جوان ، باري است ، كه تحملش ، صبری مي طلبد ایوب وار..
قرار بود توی این وبلاگ خاطرات شیرین کودکی ثبت بشه ولی خواستم سنت شکنی بکنم و یه واقعه تلخ رو هم ثبت کنم ،اون هم کوچ ناگهانی دختر عموی عزیزم و کوچولوی تو راهیش به همراه محمد مهدی 6 ساله اش که متاسفانه دقیقا روز سفر ما طی حادثه ای از پیش ما و دوستاشون رفتن و ستاره آسمون شدن البته ما بعد از اینکه از سفر برگشتیم از این موضوع با خبر شدیم .واقعا خبر دردناکی بود و کلی همه ما رو غمگین و ناراحت کرد . امیدوارم خداوند به تمامی بازماندگان این عزیزان صبری عظیم عنایت نماید.
دختر عموی عزیزم هر چند دوریتان برایمان سخت و غیر قابل تحمله اما میدونم به خاطر تموم مهربونیات در بهشت الهی هستی و مطمئنا کسی که توی بهشت جا داشته باشه سعادتمندترین انسانهاست.
روحشان شاد