نگار نگار ، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

نگار اردیبهشتی

یه عصر تابستون

اولیل تابستون ،یه عصر جمعه همراه با علی کوچولو و مامانش و خواهر جونش مریم خانوم به خونه مادربزرگ بابا رفتیم و از گیلاس های خوشمزه و درشت توی باغچه حیاط که بابا و عمو وحید زحمت چیدنش رو کشیده بودن خوردیم ،جای همگی خالی ...
15 تير 1392

چند تا عکس از تولد نگار جونم

  تولدت مبارک عزیزم     بیا شمعا رو فووووووووت کن تا صد سال زنده باشی     با توجه به اینکه نگار خانومی هنوز نمیتونه چیزی رو فوت کنه در نتیجه علی جون (پسر عمه نگار )به کمک دخملی اومد و شمع روی کیک رو فوت کرد. اینم عکس نگار خانوم بعد از مراسم چون دخترم یکم کسالت داشت  و بعد مراسم تازه یه خورده بهتر شده بود   ...
12 تير 1392

آنیساجون خواهر کوچولوی امیرعلی

دیروز من ودردونه قشنگم نگارجان با هلیاجون و مامانش به دیدن خواهر کوچولوی امیرعلی یعنی دخمل دوست عزیزم رفتیم که 25 خرداد بدنیا اومده .امیدوارم قدم این نو رسیده(آنیسا جون)  مبارک باشه و این فرشته کوچولو هم هر چه زودتر بزرگ بشه تا یه همبازی خوب برای نگارم و هلیا خانوم باشه.                   ...
12 تير 1392

این چند وقت

این چند روزی که ما نبودیم و نتونستیم مطلب جدید بذاریم با توجه به مشغله کاری و ... امروز دوباره فرصتی پیش اومده تا یه سر بیام و چند تا از خاطرات و شیرین کاریهای نگار جون ،دخترک بهاری مون رو ثبت کنم . چند شب پیش یعنی شب میلاد حضرت مهدی (عج) من و بابا با فرشته کوچولومون رفتیم خیابون و به مناسبت این عید مبارک یه کادو خوشگل(بلز) برا دخترم خریدیم  . هفته گذشته برا اولین بار با نگار جون به قصر بازی رفتیم و نگار که تازه از نزدیک با این محیط آشنا شده بود کلی از این پارک بازی سرپوشیده خوشش اومد و کلی از دیدن اون همه بچه هم سن و سال و انواع وسایل بازی خوشحال شده بود. توی این چند روزه نگار با بازیهایی مثل( اتل متل-کلاغ پر) آشنا شده و با ما با...
9 تير 1392

بهبودی کامل

خدا یا شکرت بالاخره دخمل نانازم بعد از چند روز تب و ناخوشی ،حالش بهتر شده دخملم تا چهار روز تب مداوم داشت و دائم حالت تهوع داشت و توی این مدت حسابی وزن کم کرد بعد از ویزیت 2 دکتر و مصرف داروهای تجویز شده وقتی دیدم تاثیری نداره تصمیم گرفتم نگارجون رو ببرم پیش فوق تخصص کودکان ،خدارو شکر وقتی ویزیت شد متوجه شدم این بیماری به خاطر یه ویروس جدیدی بوده که تب 4 تا 5 روزه داشته و نیاز به داروی خاصی نداشته فقط برای تب استامینوفن و برای جبران کم آبی بدن محلول ا.آر.اس تجویز شد . خدایا هزاران بار شکرت. با آرزوی شفای عاجل برای تمام بیماران.  
27 خرداد 1392

توی این روزها

دختر عزیزم توی این روزا  که تقریبا از دو هفته پیش کاملا راه رفتن رو یاد گرفتی و خودت به تنهایی راه میری و به جاهای مختلف خونه سر میزنی و همزمان با رویش دندونهای جدید (دندون پنجم و ششم )سرما خوردی و به شدت مریض شدی، دائما تب میکنی و اصلا اشتها نداری،توی این دو روز دوبار دکتر ویزیتت کرده و کلی دارو داده  ولی هنوز بهتر نشدی و تبت قطع نمیشه، منم دو روز مرخصی گرفتم تا کنارت باشم امروز که روز سومه، بابا جون مرخصی گرفته تا پیشت بمونه البته مادرجون هم هست ولی ترجیح دادیم یکیمون توی این موقعیت کنارت باشیم.خیلی نگرانتم یکی یه دونه نازنینم...از خدای مهربون میخوام تا هرچه زودتر سلامتیت رو بهت برگردونه تا دوباره با خنده ها و شیطنت های دوست داشت...
20 خرداد 1392

بازگشت مادرجون و بابا حبیب از سفر حج

سلام دختر گلم مادرجون و بابا حبیب بالاخره از سفر حج برگشتن ،هر دوشون کلی دلتنگت شده بودن و وقتی دیدنت حسابی خوشحال شدن حالا دیگه از فردا دوباره ساعتهایی که من باید اداره باشم شما پیش مادرجون میمونی به قول دایی امید دوباره دوره جدید مهدکودک مادرجون شروع  میشه و شما توی کلاسش میتونی کلی شیطنت کنی!!!!! البته باید حواصت باشه زیاد مادر جون رو اذیت نکنی چون بنده خدا مادر جون حسابی خسته میشه . ...
12 خرداد 1392