پایان 14 ماهگی
دختر عزیزم امروز 16 تیر 92 به سلامتی 14 ماه کامل شدی و به سلامتی وارد 15 ماهگی میشی .انشاءا... دخترم در آستانه 15 ماهگی خیلی شیرین تر شدی و الان 7 تا دندون سفید و ناناز داری و کاملا میتونی راه بری وفقط گاهی اوقات که عجله میکنی کنترلت رو از دست میدی و میخوری زمین اما خدارو شکر اصلا به روی خودت هم نمیاری و دوباره بلند میشی از جات و راه میفتی قربووووووووون اون اراده قوی دخملم برم. عزیز دلم جدیدا کارهای خاصی یاد گرفتی مثلا موقع آماده کردن سفره غذا به مامان کمک میکنی و وسایلا رو از آشپزخونه تا کنار سفره میبری دوباره برمیگردی و چیزی دیگه ای از دستم میگیری و میبری و هر کار دیگه ای هم که ازت بخوایم برامون انجام میدی مثل آوردن متکی خودت بر...
نویسنده :
باران
15:02
ما هم اومدیم
سلام به تمامی دوستان خوب نی نی وبلاگی ، ما هم به جمع شرکت کنندگان مسابقه جشنواره تابستانه پیوستیم و خواستیم توی این جشنواره جالب ، سهیم باشیم . امیدوارم در صورت تمایل ، با ارسال کد ما یعنی عدد 487 به شماره پیامک 20008080200 ما رو همراهی کنید. در ضمن عکس بعدی مربوط به دختر عمه نگار خانوم ،مریم جونه که توی مسابقه شرکت کرده و کد مربوطش 510 هست خوشحال میشیم در کنار کد 487 به این کد هم رای بدید فقط موقع ارسال پیام باید کدها رو به صورت مجزا و با فاصله به این شکل 510 487 در قالب یک پیامک ارسال کنید.  ...
نویسنده :
باران
14:36
یه عصر تابستون
اولیل تابستون ،یه عصر جمعه همراه با علی کوچولو و مامانش و خواهر جونش مریم خانوم به خونه مادربزرگ بابا رفتیم و از گیلاس های خوشمزه و درشت توی باغچه حیاط که بابا و عمو وحید زحمت چیدنش رو کشیده بودن خوردیم ،جای همگی خالی ...
نویسنده :
باران
10:14
چند تا عکس از تولد نگار جونم
تولدت مبارک عزیزم بیا شمعا رو فووووووووت کن تا صد سال زنده باشی با توجه به اینکه نگار خانومی هنوز نمیتونه چیزی رو فوت کنه در نتیجه علی جون (پسر عمه نگار )به کمک دخملی اومد و شمع روی کیک رو فوت کرد. اینم عکس نگار خانوم بعد از مراسم چون دخترم یکم کسالت داشت و بعد مراسم تازه یه خورده بهتر شده بود ...
نویسنده :
باران
11:53
آنیساجون خواهر کوچولوی امیرعلی
دیروز من ودردونه قشنگم نگارجان با هلیاجون و مامانش به دیدن خواهر کوچولوی امیرعلی یعنی دخمل دوست عزیزم رفتیم که 25 خرداد بدنیا اومده .امیدوارم قدم این نو رسیده(آنیسا جون) مبارک باشه و این فرشته کوچولو هم هر چه زودتر بزرگ بشه تا یه همبازی خوب برای نگارم و هلیا خانوم باشه. ...
نویسنده :
باران
11:49
این چند وقت
این چند روزی که ما نبودیم و نتونستیم مطلب جدید بذاریم با توجه به مشغله کاری و ... امروز دوباره فرصتی پیش اومده تا یه سر بیام و چند تا از خاطرات و شیرین کاریهای نگار جون ،دخترک بهاری مون رو ثبت کنم . چند شب پیش یعنی شب میلاد حضرت مهدی (عج) من و بابا با فرشته کوچولومون رفتیم خیابون و به مناسبت این عید مبارک یه کادو خوشگل(بلز) برا دخترم خریدیم . هفته گذشته برا اولین بار با نگار جون به قصر بازی رفتیم و نگار که تازه از نزدیک با این محیط آشنا شده بود کلی از این پارک بازی سرپوشیده خوشش اومد و کلی از دیدن اون همه بچه هم سن و سال و انواع وسایل بازی خوشحال شده بود. توی این چند روزه نگار با بازیهایی مثل( اتل متل-کلاغ پر) آشنا شده و با ما با...
نویسنده :
باران
10:42
دردونه ی من در پارک کودکان
نگار و علی جون در پارک شهر
بهبودی کامل
خدا یا شکرت بالاخره دخمل نانازم بعد از چند روز تب و ناخوشی ،حالش بهتر شده دخملم تا چهار روز تب مداوم داشت و دائم حالت تهوع داشت و توی این مدت حسابی وزن کم کرد بعد از ویزیت 2 دکتر و مصرف داروهای تجویز شده وقتی دیدم تاثیری نداره تصمیم گرفتم نگارجون رو ببرم پیش فوق تخصص کودکان ،خدارو شکر وقتی ویزیت شد متوجه شدم این بیماری به خاطر یه ویروس جدیدی بوده که تب 4 تا 5 روزه داشته و نیاز به داروی خاصی نداشته فقط برای تب استامینوفن و برای جبران کم آبی بدن محلول ا.آر.اس تجویز شد . خدایا هزاران بار شکرت. با آرزوی شفای عاجل برای تمام بیماران.
نویسنده :
باران
10:59